فرشته کوچک من

فرشته من

سلام

دختر کوچولو من روز 26 مرداد 91 به دنیا اومد و زندگی من وهمسرمو

 با وجودش روشن تر کرد.

اما گل زیبای من عمرش هم مثه گل بود و 26 روز بعد از به دنیا اومدنش

 در بدترین روز عمرم 22شهریور 91 تنهام گذاشت و به بهشت سفر کرد.

 

 

قلبه من میتپه به عشق دخترم

و عمرم میگذره با آرزوی دوباره دیدن دخترکم در روز موعود

و خدا را صمیمانه و با خلوص قلب شکر میکنم که دخترکم بهشتی هست

بدون عنوان

سلام عشقم دخترک نازم این روزا فکر و ذکرم تویی مطمئنم میدونی که برادرت به دنیا اومده تمام لحظه هام با امیر علی بوی تورو میده عشقم عشق من دخترک من نفس مادر کجایییییییییی قلب مادر کجایی دلتنگتم مثه همیشه مثه هر روز مثه هر ساعت وقتی باباو بابایی و میبینم که با دیدن امیر علی اشک تو چشماشون جمع میشه و یاد تورو میکنن دلم میلرزه دلم داغون میشه کاش تو هم بودیو شادیمون هزار برابر میشد
9 مهر 1392

فرشته من

سلام فاطمه جان سلام فرشته آسمونی مامان سلام همه خاطرات زیبای من عزیزم میدونم که الان خوبیو داره بهت خوش میگذره اما من تو این روزا همش به یاد توم پارسال تو ماه رمضون بود که دنیا اومدی عزیزم خدا تورو بهم عیدی داد همیشه خدارو شکر میکنم و فکر میکنم که تو زود دنیا اومدی که من از با تو بودن لذت ببرم وگرنه تو روزی که قرار بود دنیا بیای نمی رفتی اینا همه نشونه است نشونه لطف خدا به من نشونه این که بازم خدا به من نشون داد که چقدر به فکرمه و هیچ کس به اندازه اون مهربون و بزرگ نیست خدایا شکرت که اون لحظه های خوبو با دخترم بهم عیدی دادی خدایا دوست دارم خیلی خیلی زیاد دخترم تو از اون بالا مامانو میبینی اما من چی از این پ...
24 تير 1392

مادرانه

عسلم وقتی تکون می خوری وقتی کف پای کوچولوتو توی پهلوم حس میکنم  بیشتر دل تنگت میشم دلم می خواد بغلت کنم و تمام محبتمو بهت بدم دلم می خواد به چشمای قشنگت ساعت ها نگاه کنم  دختر کوچولوی من انتظار دیدن روی ماهت هر روز سخت تر میشه  انقدر سخت که از الان که هنوز 7 ماهت تموم نشده ثانیه شماری میکنم تا ببینمت تا لحظه ی دیدارمون برسه چقدر قشنگه لحظه ی دیدار بعد از 9 ماه انتظار کشیدن دختره نازم الان تقریبا 1 هفته است که ضربه های پاهای قشنگه تو توی پهلوی راستم حس میکنم واقعا تجربه ی جالبیه حاظر نیستم این حسو با هیچ چیز توی دنیا عوض کنم اینحس بهترین هدیه ی است که خدا بهم داده الان تو هفته ی 29 هستیم  هلیا دیگه داری بزرگ...
21 ارديبهشت 1392

دختر نازم

نفس من! 8 هفته مونده تا رشدت کامل بشه و بیای بغله مامان عزیزم امیدوارم رشدت خوب باشه و تپلی باشی دیروز رفتم دکتر صدای قلبه خوشگلتو یه باره دیگه شنیدم خیلی خوب بود انشالا 1000 سال همین طوری قشنگ بتپه , هر تپشه قلبه کوچولوت به مامان و بابا امید میده برای زندگی کردن برای تلاش کردن دخترم زندگیه من امیدوارم تمامه کسایی که می خوان مامان بشن به آرزوشون برسن واقعا بهترین حس برای هر زنی مادر شدنه       وقتی تو دلم تکون می خوری انقدر خوشحال میشم که نمی خوام هیچ وقت این دوران تموم بشه با تکون دادن اون دست و پای قشنگت دله مامانی بالا و پایین میره شبا هر طرفی که می خوابم میای همون طرف منو میزنی و ...
21 ارديبهشت 1392

خاطره زایمان

  سلام عزیزم همیشه دلم می خواست خاطره زایمانمو بزارم تو وبلاگت تا وقتی بزرگ شدی بخونیشو بدونی چطور اومدی تو این دنیا اما تو نموندی تا بزرگ بشی زود رفتی و منو با غم دوریت تنها گذاشتی اینو یه روز قشنگ وقتی تو بغلم خواب بودی برات نوشتم الان وقتی دیدم دلم خواست بزارم تو وبت تا یادم نره لحظه زیبای تولدتو عزیزم کاش هنوز تو بغلم بودی هلیا جان   امروز 36 هفته ات تموم شد رفتیم تو 37 هفته   دخترم مامان خیلی خیلی حالش بده رفته بودم حموم یدفعه کمرم گرفت همون جایی که به خاطره سرفه های شدیدم درد میکرد طوری که با گریه نشستم رو زمین و به هیچ وجه نمی تونستم از جام پاشم هر طوری بود بابا علی رو صدا زدم اونم خیلی ترسید بهش...
13 فروردين 1392

ای دل

ای دل دیگه تنها باش و بسوز دیگه چشمو به در ندوز آخه اون دیگه پیشت نمیاد رفتش دیگه فکر چشاش نباش دنبال خنده هاش نباش اون دلش دیگه تو رو نمی خواد توی خواب و خیالم هنو دستاتو می گیرم می دونم که نمیای ولی من برات می میرم همه احساس و قلبم تو دستای تو گیره می خوام رها شم از تو عشقت از دلم نمیره عشقت از دلم نمیره دلم سوخت واسه قلبی که عاشقونه دست تو دادم واسه عمری که سوزوندیش ولی باز نرفتی از یادم دلم سوخت دلم سوخت ای دل دیگه تنها باش و بسوز دیگه چشمو به در ندوز آخه اون دیگه پیشت نمیاد رفتش دیگه فکر چشاش نباش دنبال خنده هاش نباش اون دلش دیگه تو رو نمی خواد ای دل دیدی تنهات گذاشت و رفت توی غمهات گذاشت و رفت آره دوست نداشت و رفت رفتش اما عکساش کنا...
13 فروردين 1392

فاطمه

سلام دختر نازم دلم برات تنگ شده هر وقت نوزاد میبینم یاد تو میوفتم دلتنگتم عزیزکم خسته ام نمی تونم درباریه اینده فکر کنم میترسم داداشت هم مثل تو منو تنها بزاره همش استرس دارمو نگرانشم نمی تونم مطمئن باشم که حالش خوبه عزیزکم همش بهت فکر میکنم به لحظه اومدن و رفتنت دیشب شهادت حضرت فاطمه بود کلی برای تو و داداشت دعا کردم دخترم دلم برای چشمای نازت تنگ شده دلم برای وقتی بدن نازتو ماساژ میدادم تنگ شده یعنی واقعا این روزهای خوب یه روزی تو زندگی من بوده یا همش یه خواب شیرین بود یه سراب میترسم خوشحال باشم و وقتی بهش برسم ببینم بازم سراب بوده یعنی میشه من دوباره بچمو بغل بگیرم بدون ترس و استرس دختره شیرینم چرا؟ چرا گل ...
6 فروردين 1392

اخرین جمعه سال

سلام عزیزکم سلام عشقم امروز آخرین جمعه از سال و اومدم به دیدنت اومدم سره مزارت فرشته کوچولوی من دلم برات تنگه عزیزه دلم پارسال این موقع تو دلم بودی و من خوشحال ترین و خوش بخت ترین زن دنیا بودم چون خانوادمون داشت سه نفره میشد امسال هم یه نی نی ناز تو دلمه و از این که دارمش خوشحالم اما کوچولو نازم تورو ندارم با غم دوری تو چه کنم نفس مادر عسلکم دلم برات تنگه چند روز پیش داشتم خاطره زایمانمو که یه روزه قشنگ که تو تو بغلم بودی و به چشمایه نازت نگاه میکردم نوشته بودمش تا بزارم تو وبت و می خوندم کلی اشک ریختم روزه قشنگی بود قربون زیباییات بشم قربونت اون چهره ناز و معصومت بشم قشنگ ترین روز دنیا بود روز و لحظه ی به دنیا اومد...
25 اسفند 1391