اشک
گریه شاید زبان ضعف باشد
شاید کودکانه شاید بی غرور…
اما هر وقت گونه هایم خیس می شود
می فهمم نه ضعیفم نه کودکم بلکه پر از احساسم
اشکهایم باز جاریست
باز کنترل این باران چشمانم از دستم خارج شده
اشک
ای اشک تو هم تنهایم بزار
در این تنهایی تو هم تنهایم بزار
اشک یعنی من
اشک یعنی دلتنگی برای تو
اهای دختره کوچولو
همین طوری گذاشتی رفتی نگفتی من چی میشم
اهای دختره ناز
اهای عشق مادر
هوایی شدم باز
اهای نفسم
دلم باز هواتو کرده
قلبم از عشق تو پر شده
اما دستم از دست تو خالیه
وجودم از وجوده تو پر شده
اما خانه ام از حضوره تو خالیه
فاطمه جانم
غــــم هــجــران تـــو را چــاره و درمــان چه کنم
هـمـه روز و هـمـه شـب دیده ی گریان چه کنم
ای کـــه آرامــش جــان در گــروی روی تــو بــود
رفتی و بی تـو بـر ایـن حـال پـریـشـان چـه کنم
تن من نی شد و شد نغمه ی دل بی تو حزین
وای بـــر مـــن تـــو بــگـــو بـا نی نـالان چه کنم
کس نـدانـسـت چـه بـگـذشـت مـیـان من و تـو
بی تــو در انـجـمـن ایــن هــمــه نـادان چه کنم