قنداقه اش را بست، حالا اصغر آماده است
سرباز آخر را خودش میدان فرستاده است
از موج آغوش پدر تا اوج خواهد رفت
از نسل ماهی های دریاهای آزاد است
نه ضربت شمشیر می خواهد نه نعل اسب
شش ماهه خیلی اربا اربا کردن اش ساده است
تیر سه شعبه کار خنجر می کند اینجا
سر، با همین یک تیر روی شانه افتاده است
از رنگ سرخ آسمان پیداست اینجا هم
سالار زینب امتحان را خوب پس داده است
زینب که روی نیزه هفتاد و دو سر دیده است
در کودکی تشییع مفقود الاثر دیده است
شعر از زهرا بشري
سلام عزیزم
وبلاگت رو خوندم و دل اتیش گرفت
احساسا کردم قلبم می خواد وایسته . خدا صبرت بده
فقط از خودش کمک بخواه .
ایشالله زود زود یه نینی سالم و صالح دیگه می زاره تو دامنت
می تونم درکت کنم چون یه مادرم و من بچمو از دست دادم البته نه مثل تو نه این سختی و وحشتناکی من بچه اولم رو بعد از کلی درمان توی ماه سوم بارداری از دست دادم
شاید خنده دار باشه ولی داغش هنوز بعد از 8 سال و با وجود پسر نازی که خدا دوباره بهم عطا کرد باهامه
خدا بهت صبر بده
می دونی که فاطمه کوچلوت جلوی در بهشت منتظرته و شفاعتت رو میکنه
موفق باشی گلم
عزیزم خدا صبرت بده و بدون که خدا بنده های خوبش و امتحان سخت میکنه من هم این امتحان رو پشت سر گذاشتم و حالا صاحب یک دختر دیگه شدم هیچ وقت جای اون رو برام پر نمی کنه ولی خیلی برام عزیزه و جز عزیز ترین کسانیست که تو زندگی دوستش دارم و یک لحظه بدون نگاه اون آرام نمی گیرم امیدوارم که خداوند متعال به زودی زود نینی دیگه ای بهت بده و اگر هم صلاح دونست یک دختر ناز مامانی همیشه برایت دعا میکنم . اگه دوست داشتی به وب من هم سر بزن